کاش چون پرتو خورشید بهار، سحر از پنجره می تابیدم، از پس پرده لرزان حریر،رنگ چشمان تورا می دیدم (به یاد فروغ فرخ زاد)
عشق یعنی پاکی و صدق و صفا خود شناسی حق شناسی از وفا عشق یعنی دور بودن از خطا بنده بودن خلوت دل با خدا عشق یعنی نفس را گردن زدن پاک و طاهر گشتن روح و بدن عشق یعنی صیقل زنگار دل دیدن اسرار غیب در جام دل
شک مقدمه ی یقین, پرسش مقدمه وصول, اضطراب مقدمه آرامش
اگر از پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای ، به خاطر بیاور زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی هستی که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دید ...
هر گاه دیدی در اوج قدرت هستی به حباب فکر کن!
زندگی یعنی بازی. سه ، دو ، یک … سوت داور............ بازی شروع شد!!! دویدی ، دست و پا زدی ، غرق شدی ، دل شکستی ، عاشق شدی ، بی رحم شدی ، مهربان شدی… بچه بودی ، بزرگ شدی ، پیر شدی سوت داورــــــ0 ?ــــــــــ بازی تمام شد... زندگی را باختی
وقتی از مادر متولد شدم..صدایی در گوشم طنین انداخت که بعد از این با تو خواهم بود. به او گفتم تو کیستی؟ گفت :غم! فکر کردم غم عروسکی خواهد بود که من بعدها با اون بازی خواهم کرد. ولی بعدها فهمیدم!! که من عروسکی هستم در دستان غم
خوشبختی, داشتن دوست داشتنی ها نیست, بلکه دوست داشتن داشتنی هاست.
تنها راه نگه داشتن عشق تست نکردن آن است
وقتی عشقت تنهات گذاشت نگران خودت نباش که بعد از اون چه کار کنی شرمنده دلت باش که بهت اطمینان کرد
میدونتی فرق لبخند تو با مال من چیه؟ تو وقتی شادی میخندی من وقتی تو شاذی میخندم
این شعر توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره:وقتی به دنیا می یام سیام ،وقتی بزرگ میشم سیام،وقتی میرم زیر آفتاب سیام،وقتی میترسم سیام،وقتی مریض میشم سیام،وقتی میمیرم هنوزم سیام،و تو آدم سفید،وقتی به دنیا می یای صورتی ای،وقتی بزرگ میشی سفیدی،وقتی میری زیر آفتاب قرمزی،وقتی سردت میشه آبی ای،وقتی میترسی زردی،وقتی مریض میشی سبزی،وقتی میمیری خاکستری ای و تو به من میگی رنگین پوست
گر باسحرها خوکنی هرشب خدارابنگری دل اگر یکسو کنی بانگ ندا را بشنوی تقدیم به عشم ندا
دنیا فراموش کند خاطره هارو تو فراموش نکن انچه میان منو توست
ساکت و تنها چون کتابی در مسیر باد می خورد هر دم ورق اما هیچ کس او را نمی خواند برگ ها را میدهد بر باد میرود از یاد هیچ چیز از اونمی ماند بادبان کسی او در مسیر باد مقصدش هر جا که بادابادا بادبان را نا خدا باد است لیک او را هم خدا ، هم نا خدا باد است
سه چیز تو دنیا خیلی قشنگه: ۱. نگاهی که از حادثه ی عشق تر است. ۲. لحظه شماری برای دیدنش (که خیلی هم سخته) یک چیز تو دنیا هست که خیلی ملال آوره اینکه کنارش باشی و ازش خیلی دور باشی
کاش جمله زیبای دوستت دارم بی هیچ غرضی بر زبان ها جاری بود! ای کاش از گفتن دوستت دارم، از ترس سوءتفاهم ها و غلط اندیشی ها باز نمی ایستادیم، ای کاش محبت را بی هیچ چشمداشتی حتی چشم داشت محبت، به او که دوستش داریم هدیه میدادیم ای کاش، جمله دوستت دارم را به هوس آلوده نمیکردیم.... ای کاش...
یا رب کاش اشنای ها نبود یا به دنبالش جدای ها نبود جویمش با چشم گریان کوه به کوه نقش دل کردم رخ زیبای او
یک بوسه زلبهای تودرخواب گرفتم= گوئی که گل ازچشمه مهتاب گرفتم= هرگزنتوانی که زمن دوربمانی= چون عکس تورادردل خودقاب گرفتم
در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد آرزوی مرگ مکردم ولی مرگ هم یادم نکرد
عشق چیزی نیست ک من و تو درآن هجی شویم بلکه باید دل هایمان در آن تحلیل شوند.
آن قدر دیوانه ام که دیوانگی ات را نمی بینم
سخت است می نوش کسی دیگر بود ،شام شب تاریک کسی دیگر بود ... با یاد کسی که دوستش می داری؛ یک عمر در آغوش کسی دیگر بود ... به یاد نامردی که همه چیزمو ازم گرفت اما هنوزم تا می بینمش دست ودلم می لرزه
اگر یک اسمان دل را به قصد عشق بردارم میان عشق و زیبایی تو را من دمست میدارم چه زیبا میشود روزی به پایان اید این یلدادلمن اسمان گردد و روح سبز تو شیدا
بعد از سه دهه از محرومیت از عشق برای امت ایران من لبریز از عشق مجازی به دلبرا هستم.
هر گز برای عاشق شدن دنبال باران و بابونه نباشی گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند
عشق با غرور زیباست ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی آن وقت است که دیگر عشق نیست صدقه است
در دل وجان خانه کردی عاقبت هردو را ویران کردی عاقبت
عشق باهم ایستادن در زیر بارون و با هم خیس شدن نیست عشق این است که یکی چتر دیگری بشه و اون یکی هرگز نفهمه که چرا خیس نشده
آغاز راه دوست داشتن است گرچه پایان ناپیداست ******* من هرگز به پایان نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست
تنهایم , آی مردم , آی مردم ,فریاد میکنم , تنهایم ,کسی هست؟ , به دادم برسید , نمی خواهم در این تاریکیه شب ها , بمانم تنها , نمی خواهم که عمرم تنهایی خیره سازد , آی مردم تنهایم , نمیخواهم که مرگم برِ تنهایی اید ,,ای مردم خوف دارم که بمیرم ,تنهایم به دادم برسید
نیمه شب بود غمی تازه نفس ....ره خوابم زد و ماندم بیدار ....ریخت از پرتوی لغزنده ی شمع شاخه گلی بر دیوار
بهار است بی تو بهاری ندارم چومرغان وحشی قرار ندارم جای می روم که لاله باشد میان لاله عکس تو باشد
بگیر ازمن تو این دل یاد بود که تنها لایق این دل تو بودی هزاران خواستند این دل بگیرند ندادم چون عزیز این دل تو بودی (تقدیم به دوست خوب زندگیم مهسا خانم)
اگر نمی توانی بالا روی سیب باش که افتادنت اندیشه را بالا برد
دوستی مثل ایستادن روی سیمان خیس است هر چه بیشتر بمونی رفتن سخت تر می شه و اگر هم بروی رد پاهات برای همیشه باقی میمونه
کاش امتداد لحظه ها تکرار با تو بودن بود
زندگی چون گل سرخی است پر از برگ و پر از عطر و پر از خار یادمان باشد اگر گل چیدیم عطر و خار و گل و برگ همه همسایه دیوار به دیوار همند
در ساحلی نشسته بودم ناگهان صدایی به من گفت بنویس گفتم قلم ندارم گفت استخوانت را قلم کن گفتم جوهر ندارم گفت خونت را جوهر کن گفتم کاغذ ندارم گفت پوستت را کاغذ کن گفتم چه بنویسم گفت بنویس {عشق من دوستت دارم}
چشم هایم را به آسمانی که خدایت در آن است دوخته ام و دستهای خسته ام را سوی او دراز کرده ام و از تو می خواهم که بیایی و مرا از عطر نفسهایت لبریز کنی بیایی و مرا به سرزمین آب های نقره ای ، به سرزمین آرزوها ببری و امشب باز به گذشته مینگرم آنجا که در اوج نا امیدی سر راهم قرار گرفتی و با نگاهت قلب یخ بسته ام را گرما بخشیدی و امشب چون گذشته تمام حرفهایم برای توست آه...پس کی می آیی چشمهای خسته ام انتظار آمدنت را می کشند؟
چقدر سخته گل ارزوهات رو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی اونوقت اروم زیر لب بگی : گل من باغچه ی نو مبارک...
شبی از شب ها تو به من گفتی که شب باش من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود به امیدی که تو فا نوس شب من باشی
روزی که به دنیا اومدی داشت بارون می اومد ولی هوا ابری نبود.میدونی چرا؟اون روز فرشته هاداشتن از اون بالا گریه میکردن.چون یکی از اونا کم شده بود.
آغاز کسی باش که پایان تو باشد مجنون کسی باش کلیلا تو باش و یک چیز عاشق هیچ کس نشو من اینو از ته دل گفتم
اخر از عشق تو ساکن در کلیسا میشوم میکشم با از مسلمانی یهودا میشوم میروم ثابت نشینم همچو نوح یا به ساحل میرسم یا غرقه دریا میشوم تقدیم به زینب گلم که مرا با عشق اشنا کرد دوستت دارم هادی
دوست دارم بمیرم و سیاه پوشت کنم نه انکه بمانم و فراموشت کنم
یا رب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل را به کلافی بفروشیم و خریداری نیست/فکر بهبود خود ای دل بکن از جای دگر که در این شهر طبیب دل بیماری نیست
اگه نمیتونی کسی رو دوست بداری بدون لیاقت دوستی نداری اگه دوسم نداری بدون عقل نداری
ای که درفصل خزانم دیده ای بارنگ زرد این زمستانم نبین من هم بهاری داشتم
عشق یعنی علاقه نه کفگیر و ملاقه من عاشق تو هستم من تو رو می پرستم یه لنگه کفش به دستم منتظر تو هستم
دوستت دارم عاشقانه تا ابد یادت همیشه توی قلبم هست بهترینهارو برات میخوام جواد
ای عشق مدد کن که به سامان برسیم چون مزرعه تشنه به باران برسیم یا من برسم به یار یا یار به من یا هردو بمیریم و به پایان برسیم تقدیم به عزیزترینم توی این دنیا جواد امیدوارم همیشه زنده باشی دوستت دارم
اگر میخواستم مجازاتت کنم از تو می خواستم به اندازه ای که تو رو دوست دارم مرا دوست داشته باشی
سر چه باد که فدای قدم دوست کنم این ردایست که هر بی سر و پائی دارد
یادته یه روز بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده ...گفتم اگه بارون نیامد چی؟ گفتی اگه چشمای تو بباره اسمون گریش میگیره ...گفتم :یه خواهش دارم وقتی اسمون چشمام خواست بباره تنهام نذار - گفتی به چشم ...حالا من دارم گریه می کنم و آسمون نمی باره ........تو هم اون دور دورا ایستادی به من می خندی .
اگر عاشق شدن جرم و گناهه دل عاشق شکستن صد گناهه
بیا تا در این خاک در این مرزعه ی pak بجز عشق بجز مهر دگر هیچ نکاریم
زندگی زیباست ای زیباپسند زنده اندیشان به زیبایی رسند آنقدر زیباست این بی بازگشت کز برایش می توان از جان گذشت
سبب منم که می شکنم اما حرفی نمی زنم اگه هیچ کس برام نموند واسه اینکه سبب منم ... !!
توکه یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که توباشی ومراغم ببرد
درباغ ارزوهایم تورامی بینم وتوحتی یک شاخه محبت از باغ مهربانی دلم نمی چینی....
مردم وخاکسترم رابادبرد بهترین یارم مراازیادبرد مانده ام درکوچه های بی کسی سنگ قبرم رانمیسازد کسی تقدیم به بهترین عشقم که مرافراموش کرد
ای نگاهت رونق فردای من در تومعنی می شود دنیای من ای کلامت بهترین اثبات عشق باتوماندن آرزو.رویای من
دوست های خوب مثل ستاره ها هستند حتی وقتی نمی بینیشون خیالت راحته که سر جاشون هستند( همیشه ستاره بمان )
مرا میبینی و هر دم زیارت می کنی دردم تو را می بینم و میلم زیادت می شود هردم به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم
یک دم گمان مبر که زیاد تو غافلم بنشسته ام خموش و خدا داند دلم مایل به وصل گل نبود هیچ بلبلی اندازه ای که من به وصال تو مایلم
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از فکر من آن سرو خرامان نرود آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گفتند خلایق که توئی یوسف ثانی چون نیک بدیدم به حقیقت که تو آنی شیرین تراز آنی به شکر خنده که گویم ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
اگر نمک باعث شوریست عجیبست یار من این همه نمک دارد و شیرین است
خبرت هست که از خوبی خود بی خبری بخدا خوبتر از خوبتری
اگه دیدی زندگی چیز زیادی بهت نداد بدون شاید چیز زیادی ازش نخواستی
االو سلام منزل خداست؟ این منم مزاحمی که آشناست هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است به ما که می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟ الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟ چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند تر صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟ اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم
اگر دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بحررنج است اگر عاشق شدن پس یک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است
یه سلام آلبالویی به تو که خیلی هلویی، یه سلام توتفرنگی به تو که خیلی قشنگی، یه سلام پرتقالی به تو که خیلی باحالی
گفتم غم تو دارم گفتا چشت درآید! گفتم که ماه من شو گفتا دلم نخواهد! گفتم خوشا هوایی کزبادصبح خیزد گفتا هوای گرمیست? اَه اَه? عرق درآمد! گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفتا برو به سویی ? تا گلّ نی درآید! گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد گفتا که ای وای دیرشد، داد مامان درآمد
زندگی دفتری از خاطرهاست ... یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ... یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسفر سختی هاست ،چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد... ما همه همسفریم
کاش کسی تو دلمون پا نمیذاشت... کاش اگه پا میزاشت دلمون رو تنها نمیذاشت... کاش اگه تنها میذاشت رد پاش رو روی دلمون جا نمیزاشت
خدایا به داده و نداده و گرفته ات شکر: که داده ات نعمت است؛ نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان
هر وقت خواستی ببینی کسی دوستت داره توی چشماش زل بزن تا عشقو توی چشماش ببینی اگه نگات کرد عاشقته اگه خجالت کشید برات میمیره اگه سرشو انداخت پایین و یه لحظه رفت تو فکر بدون که بدون تو میمیره
فراموشم مکن هرگز / ولی گاهی به یاد آور / رفیقی را که می دانی / نخواهی رفت از یادش
هیچوقت کسی رو که دوست داری به خاطر غرورت از دست نده همیشه سعی کن غرورت رو به خاطر کسی که دوست داری از دست بدی
من امشب از غزل از مثنوی از گریه سرشارم / سرم را میگذارم بی تو روی شانه ی تارم
پری های خیالم ناگهان در رقص می آیند / که تو شرقی ترین آئینه می آیی به دیدارم
سرت را میگذاری روی زیر اندازی از چشمم / نگاهم میکنی چشمی که عمری کردی انکارم
دل من گر چه چشم زخمی اسفندیار اما / چگونه میتوانم از نگاهت دست بر دارم
تو رفتی و منم ماندم با شعر و سه تار اما / به دندان پشت دستم مینویسم دوستت دارم
کاش هرگزدرمحبت شک نبود ؛ تک سوارمهربانی تک نبود ؛ کاش برلوحی که برجان دل است ؛ واژه تلخ خیانت حک نبود
از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است.
از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.
از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت…
گفت : سقوط سلسله ی قلب جوان.
از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است .
از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهیات است .
از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد.
از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که پایان ندارد
عشق ایستادن زیر باران و خیس شدن باهم نیست
عشق آن است که یکی برای دیگری چتری شود
و او هیچوقت نفهمد که چرا خیس نشد
.
.
.
به امید عشق های واقعی
هرجای دنیا که باشی و هر کاری که داری میکنی
اینو بدون که یک قلب هست که همیشه واسه تو میتپه
اونم قلب خودته…
شبی دل بود و دلدار خردمند دل از دیدارِ دلبر شاد و خرسند که با بانگ « بَنان » و نام ایـران دو چشمم شد زشور عشق، گریان چو دلبر شور و اشک شوق را دید به شیرینی، زمن مستانه پرسید بگو جانا که مفهوم « وطـن » چیست؟ که بی مهرش، دلی گر هست، دل نیست به زیر « پـرچـم ایـران » نشستیم و در را جز به روی « عشق » بستیم به یُـمـن عـشـق، دُر نـاب سُـفـتیم و در وصف « وطـن » این گونه گفتیم : وطـن، یعنی درختی ریشه در خاک اصـیل و سـالم و پـر بـهره و پـاک وطـن، خـاکـی سـراسـر افـتـخار است که از «جمشید» و از «کِی» یادگار است وطـن، یعنی نـژاد آریـایـی نـجـابت، مـهـرورزی، بـاصفایی وطـن، یعنی سرودِ رقص و آتش به استقبال« نـوروزِ » فـره وش