اس ام اس های عاشقانه مهر۱۳۸۷

تا گرم اغوشت شدم چه زود فراموشت شدم تقصیر تو نبود خودم باری روی دوشت شدم

تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست

میان حلقه مویت گل سرخ محبت بود اگر عاشق نمی بودی ترا با گل چه حاجت بود

 

لب بر لبم گذار که جان آیدم بلب از لعل روح بخش تو درمانم آرزوست شب لبان داغ خویش دیدم بر لبان تو آتشی زد به جانم آتش لبان تو

 

برای چشم خاموشت بمیرم . کنار چشمه ی نوشت بمیرم .نمیخواهم در آغوشت بگیرم . که میخواهم در آغوشت بمیرم

 

چشم به راهت من بمانم روز و شب از فراغت من بنالم روز و شب هجر تو اتش به جان و دل زد دیده ام گوهر فشاند روز و شب درد عشق هر زمان با من بود قصه ی عشق عشق تو رو با خود بگو یم روز و شب یاد چشمانت اتش به روح و جانم زد یاد اغوش تو هم با من بماند روز وشب اتش بر جانم من خاطرات تو زد هر روز وشب دیده بستم بعد از این بر روی هر دشت و دمن اشک چشمانم بود جاری به راهت روز و شب

گفتم تو شیرین منی گفتا تو فرهادی مگر گفتم خرابت می شوم گفتا تو آبادی مگر گفتم ندادی دل به من گفتا تو جان دادی مگر گفتم ز کوهت می روم گفتا تو آزادی مگر گفتم فراموشم مکن گفتا تو در یادی مگر گفتم که بر بادم مده گفتا نه بر بادی مگر

یک نفر یک جایی ... تمام رؤیاش لبخند توست ... وزمانی که به تو فکر می کنه احساس می کنه که زندگی واقعا با ارزشه پس هرگاه احساس تنهایی کردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش یک نفر.. یک جایی.. در حال فکر کردن به توست

 

من می دانم می دانم روزی از کوچه دلتنگی هایم گذر خواهی کرد من آن روز کوچه را با اشک هایم آب خواهم داد تا بوی خوش آمدن یار همه را با خبر کند و به انتظار دیرینه ی من پایان دهد من تو را عشقت را حتی دوست نداشتن هایت را در سینه ام در خیالم و در روحم حبس خواهم کرد

 

میان عاشق معشوق رمزی است چه می داند انکه اشتر می چراند

در عالم یک رویا می نویسم در اوج افق یاد بودی از تو که مثل نسیمی در میان دستانم بودی وگذشتی نگا هت ،خنده ها یت و حتی سخنانت همچون آهنگی زیبا از سر زمینی سحر آمیز بود و بس به یاد تو می ریزم قطره خونی از دریچه ی قلبم به روی خا طراتم

داستان شب هجران تو با شمع گفتم آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد

بسکه میترسم از جدایی ها میگریزم ز آشنایی ها دلی از سنگ خاره خواهم ساخت تا نرنجد ز بی وفایی ها

در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در می زند در را گشودم روی او دیدم غمست در می زند ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا غم با همه بیگانگی هر شب به من سر می زند غم هم اگر ترکم کند تنهای تنها می شوم

 

گر همچو من افتاده این دام شوی ای بس که خراب باده و جام شوی ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم با ما منشین اگر نه بد نام شوی

من ترا سخاوتمندانه به کسی هدیه میدهم ... که از من عاشقتر باشد و از من برای تو مهربانتر من ترا به کسی هدیه میدهم... که صدای ترا از هزار فرسخ راه دور در خشم... در مهربانی...در دلتنگی... در هزار همهمه ی دنیا یکه و تنها بشناسد من ترا سخاوتمندانه به کسی هدیه میدهم که راز افتابگردان و تمام سخاوتهای عاشقانه ی این گل معصوم را بداند و ترنم دلپذیر هر اهنگ...هر نجوای کوچک... برایش یک خاطره ی مشترک باشد او باید از رنگین کمان چشمان تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت افتابی یا ان دلی که من برایش میمیرم سرد و بارانیست... ای بهانه ی زنده بودنم ترا سخاوتمندانه به کسی هدیه میدهم که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد همانطور عاشق... همانطور مبهوت وقار و جمال بی مثال تو ایا کسی پیدا خواهد شد؟!!! از من عاشقتر... و از من مهربانتر برای تو ترا به او سخاوتمندانه با دنیایی حسرت خواهم بخشید و او را که از من برای تو عاشقتر است هزار بار خواهم بوسید...

اگر آتش درونت خیلی با عشق شعله ور شده است بدان که عاشقی را درک کرده ای

 

خداوندا! اگر بخواهم آنچه در ذهن دارم با تو بگویم، هزاران جلد کتاب می شود ولی آنچه در دل دارم یک جمله بیش نیست: دوستت دارم

قلبمو هدیه می دم بهت . مواظبش باش . نه به خاطر اینکه قلبمه به خاطر اینکه تو توشی

 

اشکی برای شوق، شوقی برای درس، درسی برای میز، میزی برای کار، کاری برای نان، نانی برای تخت، تختی برای خواب، خوابی برای مرگ، مرگی برای سنگ، سنگی برای یاد، یادی برای اشک... این است مفهوم زندگی

 

از معاملات عشقی مزاحمتون میشم قلب شما مستاجر نمی خواد؟؟؟؟؟ ///// دوست معمولی این آف منو میخونه و پاکش میکنه...... یه دوست واقعی اونو واسه همه و دو باره واسه خودم میفرسته

 

 

می دونی طاقت جداییو ندارم با تو من مثل صد تا بهارم می خوام که نری تو از کنارم ازت زیاد خاطره دارم می خوام اسمتو من نفس بذارم از تو بگم در سایه سارم هر جا بری من دوسِت می دارم از عاشقای این دیارم به یاد شبای زیر بارون که خیس میشد تموم سر و پاهامون شبا همش من خواب تو رو می بینم بین هفت تا آسمون رو زمینم

 

 

دل من یه روز به دریا زدو رفت*پشت پا به رسم دنیا زدو رفت*زنده ها خیلی براش کهنه بودن*خودشو تو مرده ها جا زدو رفت*هوای تازه دلش میخواست ولی*آخریش توی غبار ها زدو رفت*دنبال کلید خوشبختی می گشت*خودشم قفلی تو قفل ها زدو رفت*یه دفعه بچه شد و تنگ غروب*سنگ توی شیشه فردا زدو رفت*حیونی تازگی آدم شده بود*به سرش هوای هووا زدو رفت*دفتر گذشته ها رو پاره کرد*نامه ای فردا ها رو جا زدو رفت.

 

 

ای کاش کودک بودم ،تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود. ای کاش کودک بودم ، تا از ته دل می خندیدم، نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم. ای کاش کودک بودم ، تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه تو، همه چیز را فراموش می کردم

 

 

بیا با پاک ترین سلام عشق آشتی کنیم *بیا با بنفشه های لب جوب آشتی کنیم * بیا ازحسرت و غم دیگه باهم حرف نزنیم * بیا برخنده ی این صبح بهار خنده کنیم

 

 

 

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود.با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند و ..... ومن همچون غربت زدای در آغوش بیکران دریای بی کسی به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و میمانم تا ابد و تا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید بانوی دریایی من

 

 

دردم را به که گویم ؟ خواستم با نسیم بگویم ،سر گرم چمن بود . خواستم بنشینم کنار دریا ،سر صحبت را باز کنم،با ساحل غرق گفتگو بود، پیچک ناز می کرد بر سپیداری که بر تنه اش پیچیده بود و ..................... خواستم با تو بگویم اما در خلوتت صدای غریبه ای را شنیدم . درد خود را نگاه خواهم داشت ،شاید این سوختن خوشتر از آن افروختن باشد...

 

 

): کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم تا مثل باران هر صبح برایت شعری سرودم . آن هنگام زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می ریختم اشک می شد و بر صورت مه آلودت می لغزیدم تا شاید جاده ای دور . هنوز بوی خوب بهار را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد که مرهمی باشد برای دلم . بیا و از کنار پنجره دلم عبور کن تویی که در ذهن خسته همیشه بهاری

 

 

عشق ، تن به فراموشی نمی سپارد مگر یک بار برای همیشه . جام بلور ، تنها یک بار می شکند می توان شکسته اش را ، تکه هایش را ، نگه داشت اما شکسته های جام ، آ‌ن تکه های تیز برنده دگر جام نیست . احتیاط باید کرد . همه چیز کهنه می شود و اگر کمی کوتاهی کنیم عشق نیز..... بهانه ها، جای حس عاشقانه را خوب می گیرند

 

 

صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا نشسته ام تا شاید صدایم کنی صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی

 

 

 

وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت به انتظار آمدنش نشستم وقتی دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من اورا دوست داشتم وقتی اوتمام شد من اغاز شدم و چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن مثل تنها مردن....

 

 

می دونی طاقت جداییو ندارم با تو من مثل صد تا بهارم می خوام که نری تو از کنارم ازت زیاد خاطره دارم می خوام اسمتو من نفس بذارم از تو بگم در سایه سارم هر جا بری من دوسِت می دارم از عاشقای این دیارم به یاد شبای زیر بارون که خیس میشد تموم سر و پاهامون شبا همش من خواب تو رو می بینم بین هفت تا آسمون رو زمینم

 

 

بنام خدای عاشقان: کاش می شد عشق را تفسیر کرد/ کاش می شد عمر را تکثیر کرد/ روی این گردونه نا مهربان/ گرمی مهر تو را تصویر کرد

 

 

نجوم نخوندم, ولی می دونم تو هفت آسمون یه ستاره ندارم... ***** فیزیک نخوندم, ولی می دونم « هر عملی را عکس العملی است...» غیر از عشق من به تو و می دونم که واحد اندازه گیری عشق, ژول و کالری و وات و... نیست ***** زیست شناسی نخوندم, ولی می دونم قلب همون دله که می تونه برای یه نفر تنگ بشه یا تندتر بزنه

 

 

بیا با من دلم تنها ترین است/ نگاهت در دلم شور آفرین است/ مرا مستی دهد جام لبانت/ شراب بوسه ات گیرا ترین است/ ز یک دیدار پی بردی به حالم/ عجب درمن نگاهت نکته بین است/ سخن از عشق ومستی گوی با من/ سخن هایت برایم دلنشین است/ مرا در شعله ی عشقت بسوزان/ که رسم دوستداریها همین است/ نشان عشق را در چشم تو خواندم/ دلم چون کویی آیینه بین است/ به من لطف گل مهتاب دادی/ تنت با عطر گلها همنشین است/ دوست را هم تو باش آغاز وپایان/ که عشق اولی وآخرینست

 

 

با سیم ناز مژهات یه عمر گیتار میزنم/نگاهتو کوک نکنی من خودمو دار میزنم/چشات اگه رو پنجره طرح ستاره نزنن/دست خودم نیست دلمو به درو دیوار میزنم

 

 

 

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است. از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد. از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت… گفت : سقوط سلسله ی قلب جوان. از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است . از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهیات است . از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد. از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که پای

 

 

خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد:

او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد.

او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد.

او می گوید صبر کن و بهترین را به تو می دهد

 

 

من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام.... من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام.... آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام.... در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام

 

 

سازنده‌ترین کلمه گذشت است ... آن را تمرین کن. پرمعنی‌ترین کلمه ما است ... آن را به کار ببر.عمیق‌ترین کلمه عشق است ... به آن ارج بنه. بی رحم‌ترین کلمه تنفر است ... از بین ببرش. سرکش‌ترین کلمه حسد است ... با آن بازی نکن. خودخواهانه‌ترین کلمه من است... از آن حذر کن. ناپایدارترین کلمه خشم است... آن را فرو ببر. بازدارنده ترین کلمه ترس است ... با آن مقابله کن. با نشاط‌ترین کلمه کار است ... به آن بپرداز. پوچ ترین کلمه طمع است ... آن را بکش

 

 

): سه چیز در زندگی هیچگاه باز نمی گردند: زمان، کلمات و موقعیت ها. سه چیز در زندگی هیچگاه نباید از دست بروند: آرامش، امید و صداقت. سه چیز در زندگی هیچگاه قطعی نیستند: رؤیا ها، موفقیت و شانس. سه چیز در زندگی از با ارزش ترین ها هستند: عشق، اعتماد به نفس و دوستان واقعی

 

 

میگفتی زمانی دور یا نزدیک ؛ فریب زندگی ما را ، مرا از تو ... ترا از من جدا سازد و من باور نمی کردم. تو میگفتی زمان صد چهره افسرده هم دارد ، جهان تنها گرمای محبت نیست و من باور نمی کردم. تو میگفتی و من در گوش تو افسانه می خواندم و افسوس اکنون هر یک جدا از هم ، راهی در پیش رو داریم. ومن تنها تنها بارها از خویش می پرسم : چــه خـــواهـــی کــــــــــــــــرد؟؟؟

 

امروز با خستگی طاقت فرسایی که از راه زندگی دارم ، در کاروانسرای تو توقف می کنم تا فردا در سایه روشن هوا به راه خود ادامه دهم..........

مهمان نوازی غریبانه تو را فراموش نمی کنم !

هنوز هم فراموشت نکرده ام بااین که فراموش شده ام هنوز هم صدایت را می شنوم با این که صدایم نکرده ای هنوز هم همه جا می بینمت با این که به دیدنم نیامده ای هنوز هم با عشق تو پا بر جام با این که خودت را زیر بار عشق دیگری شکسته ای هنوز هم همان طور مقدس دوست میدارمت با این که زندگی خود را به تباهی کشانده ای هنوز هم چشمانی به اشتیاق نگاهت منتظرند با این که چشم به چشم دیگری دوخته ای هنوز هم دلواپس دل نگرانی های توام با این که از همه ادما بریده ای

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟. بسوی کدام قبله نماز می گذاری که دیگران نگذارده اند؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد